وقتی محدود و محدود و محدودتر می شویم
برای نازنین ها؛ درس یا فوتبال!
تجربه ایستادن بر دوراهی انتخاب تحصیل و ورزش، هر انگیزهای را در دل میرنجاند. «درس یا فوتبال...؟» این همان گزارهای است که رسانه رسمی تیم فوتبال زنان آذرخش ، از شرححال نازنین مهرفرد بیان کرده است.
نازنین، بازیکن جوان و آینده دار آذرخش تهران که اتفاقاً سابقه پوشیدن پیراهن تیم ملی نوجوانان را هم در کارنامه دارد این روزها به دلیل شرکت در تمرینات تیم باشگاهیاش از ادامه تحصیل بازماندهاست. اتخاذ این تصمیم اما نه بر عهده نازنین، بلکه بر عهده مسئولین مدرسه غیرانتفاعی اوست که انتخاب کردند نازنین بهتر است چه آیندهای داشته باشد...
موضوع اما ریشهدار است. مثل همین دیشب! تیم ملی فوتبال کشورمان از حضور در فینال جام ملتهای آسیا بازماند؛ در برابر ضعیفترین ژاپنی که اگرچه ازلحاظ فیزیک بدنی و شور فوتبالی از ایران جلوتر نیست اما بهواسطه مدیریت کلان و استراتژیک کیلومترها بالاتر از ما و تیم ما و کشور ما یکهتازی میکند. مسئله نه پیچیده است نه مربوط به همین یک روز و دو روز... در ایامی که ما باافتخار از ثبات 8 ساله سرمربی تیم ملی کشورمان سخن میگوییم و معتقدیم شاخ غول شکستیم تا چند سالی با برنامه جلو بیاییم فرسنگها آنسوتر.. یک نسل از بازیکنان فوتبالی ژاپن در مدارس فوتبال شهرهای کوچک و بزرگشان تحصیل کردند. رشد کردند، تخصصی و کارشناسانه به رشته ورزشیشان هدایت شدند، سلسله وار مراتب باشگاهی تا ملی را طی کردند، به فوتبال جهان معرفی و لژیونر شدند و حالا؛ با ضعیفترین تیم ملی و کمتجربهترین سرمربی تاریخشان، بهترین تیم ملی فوتبال ایران را در هم کوبیدند.
به نازنین برگردیم. یا بهتر بگوییم به نازنینها... اینکه ما ساختار و فرایند حرفهای نداریم طبیعی است. اما نداشتن ذهن حرفهای و نداشتن فکر ایده آل دست خودمان است... در شرایطی که بالاترین سطح فوتبال زنان ما همچنان از مشکل نداشتن زمین و رختکن و لباس و سفر هوایی و دستمزد و هزاران هزار پیشنیاز فنی و غیر فنی رنج میبرد، افزودن موانع فکری و عدم همکاری با نخبههای ورزشی، چیزی جز تلخی واژه بر رؤیای شیرین نازنینمان به یادگار نخواهد گذاشت. آنچه احتمالاً ده یا پانزده سال بعد، مردم ما را در حسرت شکست فوتبالی میسوزاند ناشی از قتلعام استعدادهایی است که امروز نای جوانه زدن را پیدا نکردند. درصحنهای جز فوتبال... دقیقاً بر سر همان دوراهی که غیر فوتبالیها برایمان محدود و محدود و محدود کرده بودند.
موضوع اما ریشهدار است. مثل همین دیشب! تیم ملی فوتبال کشورمان از حضور در فینال جام ملتهای آسیا بازماند؛ در برابر ضعیفترین ژاپنی که اگرچه ازلحاظ فیزیک بدنی و شور فوتبالی از ایران جلوتر نیست اما بهواسطه مدیریت کلان و استراتژیک کیلومترها بالاتر از ما و تیم ما و کشور ما یکهتازی میکند. مسئله نه پیچیده است نه مربوط به همین یک روز و دو روز... در ایامی که ما باافتخار از ثبات 8 ساله سرمربی تیم ملی کشورمان سخن میگوییم و معتقدیم شاخ غول شکستیم تا چند سالی با برنامه جلو بیاییم فرسنگها آنسوتر.. یک نسل از بازیکنان فوتبالی ژاپن در مدارس فوتبال شهرهای کوچک و بزرگشان تحصیل کردند. رشد کردند، تخصصی و کارشناسانه به رشته ورزشیشان هدایت شدند، سلسله وار مراتب باشگاهی تا ملی را طی کردند، به فوتبال جهان معرفی و لژیونر شدند و حالا؛ با ضعیفترین تیم ملی و کمتجربهترین سرمربی تاریخشان، بهترین تیم ملی فوتبال ایران را در هم کوبیدند.
به نازنین برگردیم. یا بهتر بگوییم به نازنینها... اینکه ما ساختار و فرایند حرفهای نداریم طبیعی است. اما نداشتن ذهن حرفهای و نداشتن فکر ایده آل دست خودمان است... در شرایطی که بالاترین سطح فوتبال زنان ما همچنان از مشکل نداشتن زمین و رختکن و لباس و سفر هوایی و دستمزد و هزاران هزار پیشنیاز فنی و غیر فنی رنج میبرد، افزودن موانع فکری و عدم همکاری با نخبههای ورزشی، چیزی جز تلخی واژه بر رؤیای شیرین نازنینمان به یادگار نخواهد گذاشت. آنچه احتمالاً ده یا پانزده سال بعد، مردم ما را در حسرت شکست فوتبالی میسوزاند ناشی از قتلعام استعدادهایی است که امروز نای جوانه زدن را پیدا نکردند. درصحنهای جز فوتبال... دقیقاً بر سر همان دوراهی که غیر فوتبالیها برایمان محدود و محدود و محدود کرده بودند.