ورود / عضویت
تاریخ 1398/04/02 ساعت 14:17

یادداشت

جام جهانی فوتبال زنان، توسعه و دموکراسی

جام جهانی فوتبال زنان، توسعه و دموکراسی جام جهانی فوتبال زنان از سال ۱۹۹۱ شروع شده است. تقریبا ۶۰ سال پس از جام جهانی مردان. نگاهی به قهرمانان جام جهانی مردان در ۲۱ دوره این مسابقات و مقایسه آن با قهرمانان جام جهانی زنان در ۷ دوره‌ای که تاکنون برگزار شده، تفاوتی اساسی را بین این دو تورنمنت مهم نشان می‌دهد. در ۲۱ دوره جام جهانی مردان، این تیم‌ها قهرمان شده‌اند: ۵ بار برزیل، ۴ بار آلمان، ۴ بار ایتالیا، ۲ بار فرانسه، ۲ بار آرژانتین، ۲ بار اروگوئه، یک بار انگلیس، یک بار اسپانیا. اما در ۷ دوره جام جهانی زنان، این تیم‌ها قهرمان شده‌اند:
۳ بار امریکا، ۲ بار آلمان، یک بار نروژ، یک بار ژاپن. تیم ملی امریکا که در جام جهانی زنان تا به حال سه بار قهرمان شده، در جام جهانی مردان بهترین مقامش کسب عنوان سومی در ۱۹۳۰ بوده است. امریکایی‌ها در ۱۱ دوره جام جهانی مردان غایب بوده‌اند و در ۱۰ دوره‌ای که موفق به حضور در این مسابقات شده‌اند، جدا از عنوان سومی نخستین دوره جام جهانی، ۵ بار در دور گروهی حذف‌ شده‌اند و ۲ بار در یک‌هشتم و یک بار هم در یک‌چهارم نهایی. اگر آلمان را منها کنیم، دو قهرمان دیگر جام جهانی زنان یعنی ژاپن و نروژ نیز نتایج درخشانی در جام جهانی مردان کسب نکرده‌اند. ژاپن در جام جهانی مردان یک‌بار به یک‌هشتم نهایی رسیده و نروژ هم تاکنون نتوانسته فراتر از یک‌هشتم نهایی برود. در واقع در جام جهانی زنان، برخلاف جام جهانی مردان، تیم‌هایی مثل برزیل و آرژانتین دست‌شان از قهرمانی کوتاه مانده است. باز برزیل در ۷ دوره این مسابقات، یک عنوان سومی دارد ولی آرژانتین هیچ‌وقت جزو چهار تیم هم نبوده. چهار تیم برتر جام جهانی زنان در هر دوره این مسابقات، عبارت بوده‌اند از: ۱۹۹۱: امریکا، نروژ، سوئد، آلمان. ۱۹۹۵: نروژ، آلمان، امریکا، چین. ۱۹۹۹: امریکا، چین، برزیل، نروژ. ۲۰۰۳: آلمان، سوئد، امریکا، کانادا. ۲۰۰۷: آلمان، برزیل، امریکا، نروژ. ۲۰۱۱: ژاپن، امریکا، سوئد، فرانسه. ۲۰۱۵: امریکا، ژاپن، انگلستان، آلمان.

نگاهی به فهرست فوق به خوبی نشان می‌دهد که قهرمانی در جام جهانی زنان، تا به حال مختص کشورهای پیشرفته بوده است؛ کشورهایی که همگی دموکراتیک هستند و از سطح توسعه بالایی برخوردارند. یعنی امریکا و آلمان و نروژ و ژاپن. در بین کشورهایی هم که عنوان نایب قهرمانی را کسب کرده‌اند، چین تنها کشور غیردموکراتیک است که البته از سطح توسعه مقبولی برخوردار است. در بین نایب‌قهرمان‌ها، برزیل کشوری در حال توسعه و از این حیث پایین‌تر از چین است اما برخلاف چین کشوری دموکراتیک است؛ هر‌چند که دموکراسی برزیل، عمق و ثبات چندانی ندارد. در هفت دوره برگزار شده جام جهانی، جمعا ۱۰ تیم به جمع چهار تیم نهایی پیوسته‌اند. اگر چین توسعه‌یافته اما غیردموکراتیک و نیز برزیل در حال توسعه و برخوردار از یک دموکراسی نه چندان محکم را موقتا کنار بگذاریم، ۸تیم باقی‌مانده متعلق به کشورهای پیشرفته‌اند (یعنی توسعه‌یافته و دموکراتیک).

چنین وضعی، جام جهانی زنان را تا حد زیادی تبدیل به یکی از آینه‌های توسعه و دموکراسی در جهان کنونی کرده است. علاوه بر این، در خود جهان غرب نیز کشورهای پروتستان از حیث سطح توسعه و دموکراسی‌معمولا بالاتر از کشورهای کاتولیک‌هستند. عقب‌ماندگی سیاسی و اقتصادی کشورهای کاتولیک نسبت به کشورهای پروتستان در جهان غرب، به گونه‌ای بوده که تا اوایل دهه ۱۹۷۰ بسیاری از جامعه‌شناسان سیاسی معتقد بودند فرهنگ کاتولیک اصولا مناسب گذار به دموکراسی نیست. تا پیش از ظهور موج سوم دموکراسی از ۱۹۷۴ در پرتغال و کمی بعد در اسپانیا، جامعه‌شناسان غربی امید چندانی نداشتند که جهان کاتولیک به جهانی دموکراتیک تبدیل شود. اما کودتای نظامیان پرتغال در ۱۹۷۴ و سپس مرگ خوش‌پیامد دیکتاتور اسپانیا، ژنرال فرانکو، راه را برای دموکراتیک شدن کشورهای کاتولیک جنوب اروپا در دهه ۱۹۷۰ باز کرد و در دهه ۱۹۸۰ نیز برخی از کشورهای کاتولیک امریکای جنوبی، با سقوط نظامیان حاکم در این کشورها، گذار به دموکراسی را تجربه کردند و در کل موج دموکراتیزاسیون امریکای لاتین را در برگرفت. آرژانتین، برزیل و شیلی، مشهورترین کشورهای کاتولیک امریکای لاتین هستند که در دهه ۱۹۸۰ دموکراتیک شدند. ولی همه می‌دانند که از دموکراتیک شدن ساختار سیاسی یک کشور تا رشد و تثبیت فرهنگ دموکراتیک در آن کشور، راه بلندی باید پیموده شود. توسعه و تثبیت فرهنگ هم قاعدتا به سود زنان است. اینکه فوتبال زنان در ژاپن و نروژ و امریکا و سوئد و حتی کانادا، به مراتب قوی‌تر از فوتبال زنان در برزیل و آرژانتین و اروگوئه وشیلی است، یکی از علل اصلی‌اش برتری موقعیت اجتماعی و اقتصادی زنان ژاپنی و سوئدی و نروژی و امریکایی و کانادایی نسبت به زنان برزیلی و آرژانتینی و اروگوئه‌ای و شیلیایی است. و این برتری اقتصادی و اجتماعی، حتی اگر‌زاده فرهنگ دموکراتیک‌ عمیق‌تر کشورهای شمال اروپا و امریکای شمالی نباشد، دست کم از سوی این عمق و غنای فرهنگی پشتیبانی می‌شود. در واقع در کشورهایی که فوتبال زنان در آنها پیشرفته‌تر است، حقوق اساسی زنان تا حد زیادی تامین شده و حکومت و نهادهای مدنی فرصت کرده‌اند به فوتبال زنان بپردازند. خود زنان هم در چنین شرایطی، از فراغت و انگیزه لازم برای روی آوردن حرفه‌‌ای به فوتبال برخوردارند. مثلا لیگ فوتبال زنان در سوئد سوسیال دموکراتیک از سال ۱۹۸۸ آغاز شده است. این لیگ ۱۲ تیم دارد و درآمد سالانه بازیکنانش حدود ۱۵ هزار دلار است. در آلمان هم لیگ فوتبال زنان از ۱۹۸۸ آغاز به کار کرده است و درآمد سالانه بازیکنانش حدود ۴۴ هزار دلار است. در فرانسه، لیگ زنان از ۱۹۷۵ آغاز شده، از ۲۰۰۹ به سمت حرفه‌ای شدن حرکت کرده و متوسط درآمد سالانه بازیکنانش ۴۵ هزار دلار است. در انگلستان هم لیگ فوتبال زنان به صورت حرفه‌ای از سال ۲۰۱۰ شروع شده و متوسط درآمد سالانه بازیکنان این لیگ ۳۴ هزار دلار است. در واقع رشد و پیشرفت فوتبال زنان، برخلاف فوتبال مردان، به توسعه و دموکراسی گره خورده است. دختران فقیر، برخلاف پسران فقیر، جذب فوتبال نمی‌شوند. با این حال، از آنجایی که سکه دو رو دارد، روی دوم سکه جام جهانی زنان را هم باید ببینیم. در روزهای اخیر، حتی در خود پاریس، بسیاری گلایه کرده‌اند که چرا به جام جهانی زنان توجه کافی نشده است. اگرچه فیفا در چند روز گذشته کوشید تا منتقدین را قانع کند که کوتاهی خاصی در تبلیغ جام ۲۰۱۹ صورت نگرفته، ولی واقعیت این است که جام جهانی زنان هنوز آن قدرها برای مردم دنیا جذاب نیست. شاید همین که مراحل نهایی جام جهانی زنان ملک طلق کشورهای پیشرفته شده، عاملی است که از جذابیت این جام برای عموم مردم دنیا می‌کاهد. اگر جام جهانی مردان و زنان را از آغاز دهه ۱۹۹۰ تا به امروز مقایسه کنیم و برزیل را به عنوان تیمی که هم در جام مردان و هم در جام زنان مطرح بوده کنار بگذاریم، باید گفت که از آغاز دهه ۱۹۹۰ تا به امروز تیم ملی هیچ کشور غیرپیشرفته‌ای به مرحله نیمه‌نهایی جام جهانی زنان نرسیده است. اگر چین را که توسعه‌یافته اما غیردموکراتیک است، کشوری غیرپیشرفته محسوب کنیم، چین تنها کشوری بوده که دو بار در دوره‌های آغازین جام جهانی زنان، که هنوز این تورنمنت قوام نیافته بود، به جمع چهار تیم نهایی راه یافته است. اما در جام جهانی مردان از ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۸، از بین کشورهای غیرپیشرفته (یعنی کشورهایی که توامان از توسعه اقتصادی و دموکراسی برخوردار نیستند)، این تیم‌ها به جمع چهار تیم نهایی راه یافته‌اند: آرژانتین (۱۹۹۰)، بلغارستان (۱۹۹۴)، کرواسی (۱۹۹۸)، ترکیه (۲۰۰۲)، اروگوئه و پرتغال (۲۰۱۰)، آرژانتین(۲۰۱۴)، کرواسی (۲۰۱۸). همین تفاوت اساسی، یکی از دلایل فرافوتبالی جذابیت بیشتر جام جهانی مردان نسبت به زنان است. همچنین در جام جهانی زنان، از بین کشورهای عقب‌مانده، تا به حال فقط نیجریه (۱۹۹۹) و کره شمالی (۲۰۰۷) توانسته‌اند به جمع ۸ تیم نهایی راه یابند. بدیهی است وقتی که مردم کشورهای آفریقایی شانس چندانی برای تماشای زنان کشورشان در مراحل بالاتر جام جهانی ندارند، جام جهانی زنان مشتریان پرشماری در گوشه و کنار جهان ندارد. البته این کاستی ربطی به جام جهانی زنان ندارد بلکه ناشی از وضعیت نامطلوب زنان در اکثر کشورهای آفریقایی و آسیایی و حتی در جنوب اروپا و امریکای جنوبی است. بدیهی است که در صورت گسترش بیشتر فوتبال حرفه‌ای در بین زنان دنیا و ارتقای سطح توسعه اقتصادی و اجتماعی و نیز رشد فرهنگ دموکراتیک در جای‌جای، جام جهانی زنان هم برای جمع پرشماری از زنان دنیا موضوعیت و جذابیت پیدا می‌کند و تا حد زیادی از موقعیت جام جهانی مردان برخوردار می‌شود که هر چهار سال یک‌بار، خیل عظیمی از مردان دنیا را مات و مشغول خودش می‌سازد.

منبع: اعتماد / به قلم هومان دوراندیش

جام جهانی فوتبال زنان، توسعه و دموکراسی

جام جهانی زنان, فوتبال زنان, فوتبال بانوان, توسعه فوتبال


دیدگاه شما
دیدگاه ها